و نا گهان چقدر زود دیر میشود...
این چند وقت پر فشار ترین روز های زندگیم رو سپری می کنم و سعی می کنم با موفقیت ازش بیرون بیام!
ولی حس میکنم کم کم دارم کاملا یک آدم درون گرا میشم ، ادمی که توی خودش یه دنیایی داره و بیرونش یه دنیای دیگه ... باید به همه لبخند بزنه و درونش گریست :(
حداقل خوبیش اینکه رو ادما دیگه حسابی باز نمی کنم (البته به نظرم این چیز خوبی در آرمان شهر نیست ! چه حرفا) باید یه مدتی از درون انچه از دست داده ام رو دوباره بازسازی کنم ، اونم روحی و مطمئنا زمان خواهد برد...
فعلا کارهام رو دارم دسته بندی می کنم و الویت می زنم روشون :)
کمی سکوت و .... (!)
کمی زمان و فکر...
:(